وقتی در مورد خلاقیت فکر می کنید، چه چیزی به ذهنتان خطور می کند؟ هنرمندی که آثار هنری زیبایی را خلق می کند؟ طراحی با قدرت تجسم و مهارت هایی برای معماری معاصر؟ اندیشمند نوآوری که به عنوان نابغه از او یاد می شود؟ خلاقیت شامل تمامی این موارد می شود، اما افراد خلاق در مورد روش های ارزشمند و عملی برای انجام دادن کارها نیز می اندیشند. این افراد، مسائل را با بکارگیری اندیشه خلاقانه حل می کنند. این نوع خلاقیت در زمینه کسب و کار فوق العاده سودمند بوده و مهارت قابل انتقال استثنایی برای کسانی است که آن را در اختیار دارند.
گراهام والاس[1]، روانشناس اجتماعی و یکی از بنیانگذاران مدرسه اقتصاد لندن، نظریه ای را در مورد فرآیند خلاقانه ایجاد نموده که می تواند برای شما نیز مفید باشد. والاس با استفاده از مشاهداتی که مربوط به چند سال قبل از پوانکاره[2]، ریاضیدان فرانسوی بوده، توانست به الگویی منطقی و عملی برای کنترل تفکر به ظاهر ناخودآگاه و غیرمنطقی دست یابد. این تفکر می تواند روشنگر بوده و به راه حل کاملی برای حل مسائل تبدیل شود.
این مدل دارای چهار مرحله است:
مرحله 1- آماده سازی: مساله را تعیین کرده و تا جایی که می توانید در مورد آن اطلاعات کسب کنید. به صورت آگاهانه تلاش کنید تا پاسخی برای مساله بیابید.
مرحله 2- نهفتگی: کاری غیرمرتبط با مساله را انجام داده، در مورد چیزی غیر از مساله فکر کرده و به ذهن خود اجازه دهید تا به صورت ناخودآگاه روی مساله کار کند.
مرحله 3- روشنگری: در طول دوره نهفتگی است که رویداد غیرمرتبطی می تواند منجر به پاسخ شود؛ نوعی ادراک و روشنگری.
مرحله 4- تایید: در این مرحله، راه حل بدست آمده را مورد بررسی قرار می دهید تا کارآیی آن تایید گردد.
دوره نهفتگی، قسمت جالب توجه این مدل بوده و طی سال های متمادی، باعث ایجاد مباحثات فراوانی شده است. می توان این گونه فرض نمود که اطلاعات درنظر گرفته شده در فاز آماده سازی، به خودی خود تحت پردازش ناخودآگاه قرار گرفته اند. برخی بر این باورند که اندیشیدن به صورت ناخودآگاه سریعتر از تفکر خودآگاه بوده و به همین دلیل در فاز نهفتگی، کارآمدتر می باشد. اخیرا، روانشناسان نشان داده اند که پردازش ناخودآگاه نسبت به پردازش خودآگاه موثرتر است، زیرا محدودیت های همراه با مفاهیم عادی در مورد آن صدق نکرده و ذهن می تواند به صورت آزادانه، پاسخ های بدیعی را کشف کند.
مشابه با بسیاری از موارد در دنیای روانشناسی، محققانی مانند وایسبرگ[3] وجود دارند که با مدل دوره نهفتگی اعلام مخالفت می کنند. بسیاری بر این باورند که حل مساله به هیچ وجه مرموز نبوده و ترکیبی از دانش مربوطه، اطلاعات واقعی و استراتژی های حل مساله است. در این زمینه، استراتژی ها می توانند شامل حل مساله قیاسی باشند؛ در این نوع حل مساله، از تجارب مربوط به موقعیت های مشابه استفاده شده و دانش کسب شده قبلی برای پیدا کردن راه حل ها بکار گرفته می شود. البته باید احتیاط لازم نیز در دستورکار قرار گیرد، چرا که ممکن است متغیرهای متفاوتی برای مدنظر قرار دادن وجود داشته باشد. بنابراین آزاداندیش باشید.
اما عقیده دیگری نیز مطرح شده است. در مطالعه اخیر انجام شده توسط ساگر[4] و همکاران، رابطه ای بین حل مساله خلاقانه و فعالیت در مخچه پیدا شده است. مخچه وظیفه تنظیم حرکات محرک بدن مانند توازن، هماهنگی و سخن گفتن را بر عهده دارد. این محققان به این نتیجه رسیدند که هنگام درگیر کردن مرکز کنترل اجرایی با کارکردهای مرتبه بالاتر مانند طرح ریزی و سازماندهی، حل مساله خلاقانه مختل می شود. در این مثال، تفکر منطقی به حل مساله کمکی نکرد.
استراتژی های مطلوب شما برای حل مساله خلاقانه چیست؟ آیا شما نیز طرفدار منطق هستید یا مدل چهار مرحله ای را ترجیح می دهید؟ شاید برای مقابله با این چالش ها، راهکار دیگری در چنته داشته باشید. صرف نظر از روش انتخابی، شاید بهتر باشد گرد و خاک روی روش های قدیمی انجام کارها را کمی بتکانید و به طور خودآگاه روش های متفاوتی را امتحان کرده و موفقیت آنها را بررسی نمایید. با این کار حداقل خواهید توانست مناسب ترین روش برای انجام کار را شناسایی کنید.
[1] Graham Wallas
[2] Poincaré
[3] Weisberg
[4] Saggar