به این گفت و گو دقت کنید:
- همه اهالی آن شهر ، خسیس هستند.
- نه این طور نیست ، یکی از همکاران من در شرکت ، از اهالی همانجاست و انسان بسیار دست و دلبازی هم هست.
حالا به این سوال پاسخ دهید که چرا نفر دوم توانست سخن اولی را نقض کند؟
علت مشخص است: نفر اولی با به کار بردن قید "همه" ، حکم قطعی و کلی داده بود و نفر دوم توانست با پیدا کردن یک مصداق مخالف، حکم او را نقض و سخنش را بی اعتبار کند.
حال به این فکر کنید که اگر نفر اول به جای تأکید بر "همه اهالی" آن شهر می گفت: خیلی از اهالی این شهر خسیس هستند.
در این صورت آیا نفر دوم می توانست به این راحتی و با یک مثال نقض، حرف او را زیر سوال ببرد؟
پاسخ منفی است.
اگر کسی بگوید: "همه اندیشمندان بزرگ جهان افرادی از طبقه فقیر بوده اند که با تلاش فراوان توانسته اند مدارج عالی علمی را طی کند" ، ممکن است کسی از گوشه مجلس برخیزد و بگوید:"نه خیر؛ این طور نیست ، دکارت از خانواده ای مرفه بود" و بدین ترتیب کل سخن و حتی احیاناً گوینده اش را زیر سؤال ببرد.
با اگر گفته شود :"این محله کاملا امن است" ، با اولین سرقت، این گزاره منتفی می شود زیرا قید "کاملا" دارد؛ اما اگر گفته می شد:"این محله نسبت به محله های اطراف امن تر است" ، اثبات خلاف آن چندان ساده نبود.
بزرگی گفته است:" بسیاری از انسان ها حرف شما را گوش می کنند تا بتوانند با آن مخالفت کنند!"
این سخن پر بیراهی نیست و تجربه های شخصی ما هم درستی آن را در بسیاری از موارد ثابت می کند.
بنابراین ، برای این که سخنان مان به راحتی نقض نشود ، بهتر است تا حد امکان از جملات کلی و صدور احکام قطعی اجتناب کنیم که گفته اند: "خردمند می کوشد سخن قطعی و جزمی نگوید" .
29 شهریور 1393
ارسال نظر