این اثر روایتی‌ است متفاوت و رمان گونه از ناگفته‌های زندگی زیگموند فروید که مارتا همسر او، کسی که کمتر در منابع تاریخی به او اشاره شده روایتگر کتاب است.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «مارتا فروید» شامل خاطرات همسر زیگموند فروید، نوشته نیکول روزن با ترجمه‌ای از شهرزاد همامی از سوی انتشارات منتشر شد.

ناشر در توضیح کتاب آورده است: «لندن 1946. بیوه‌ 85 ساله‌ زیگموند فروید درخواست یک زن روزنامه‌نگار آمریکایی را برای نگارش و انتشار زندگی‌نامه‌اش رد می‌کند، ولی نامه‌هایی که دوستانه بین آن‌ها رد و بدل می‌شود بانوی سالخورده را به گذشته‌های دور می‌برد. او از نوجوانی‌اش در وین‌، ازدواجش با یک پزشک نابغه و شیفته تحقیق‌، نیز زندگی در بطن وقایع و تحولات سیاسی و اجتماعی آن روز سخن می‌گوید. او بیش از نیم قرن زیستن در یک سایه مشهور را مرور می‌کند. آیا این تنها مطلوب او در زندگی‌اش بوده است؟...»

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:
هجده ماه اول نامزدی‌مان بسیار پرتلاطم بود. در طول این مدت من مدام دستخوش ابراز عشق‌ها، انتظارات، و حتی تعصبات و حسادت‌هایش بودم. رنج‌آورتر از همه وقتی بود که شروع کرد به درگیر شدن با مادرم. به نظر او من بیش از حد تابع مادرم بودم و او چنین رقیبی را تحمل نمی‌کرد. به‌ ویژه که احساس می‌کرد مادرم فاصله‌اش را با او حفظ می‌کند.

یک بار برایم نوشت: «او همیشه برای من یک غریبه باقی خواهد ماند. صمیمیت او رنگی از برتری و نخوت دارد و توقع هم دارد که همه او را بپرستند.»

چندین واقعه ناخوشایند پیش آمد که باعث شد از من بیشتر فاصله بگیرد. من هم نتوانستم جلوی رخ دادنشان را بگیرم. هیچ‌گاه موفق نشد که مرا از مادرم جدا کند و پانزده روزی که در سال 1896 نزد او گذراندم، حتی مرا به او نزدیک‌تر کرد...

*

زیگی این اخلاق را داشت که همیشه شیفته چیزهای عجیب و غریب شود. عشق و محسور شدن او را به کوکایین خوب به یاد می‌آورم. اینکه چطور به سودای بزرگترین کشف قرن، دچار سوء مصرف مواد شد! آن موقع نامزد بودیم. او به تازگی دستیار پروفسور "مینرت" در بخش عصب‌شناسی شده بود و تصمیم داشت خودش را از هر نظر وقف این رشته کند. آنجا با کوکائین آشنا شد و از همان موقع هم فکر و ذکرش شد این ماده. با چنان شور و هیجانی از آن حرف می‌زد که بعضی وقت‌ها به راستی نگران می‌شدم.

هنوز برای قضاوت زود نیست؟ نه. کوکائین دوای همه دردها یا حداقل خیلی از آنهاست. می‌گفت یک داروی معجزه‌گر است. از مشکلات و ناراحتی‌های قلبی گرفته، تا افسردگی‌های روح و روانی را درمان می‌کند؛ ولی وقتی گفت که دارد آن را روی خودش آزمایش می‌کند، به شدت نگران شدم. به نظر خودش نتیجه عالی بود. خیلی سرحال و متعادل شده، ده برابر شوق و انگیزه برای کار دارد و دیگر نیازی به غذا خوردن حس نمی‌کند. در ضمن مشکلات گوارشی‌اش هم بطور کامل برطرف شده‌اند. بعد هم مقاله‌ای در وصف مزایای معجزه آسای آن نوشت و مصرفش را به همه توصیه کرد و اطمینان داد که هیچ گونه وابستگی نمی‌آورد.

صادقانه می‌گویم من به هیچ وجه این ماده را نمی‌شناختم و اطلاعی هم از آن نداشتم. حتی درصدد آن هم برنیامدم که ببینم ادعای او تا چه حد درست است. وانگهی این ماده برایم ترسناک بود. خیلی زود هم ثابت شد که نگرانی‌ام بیهوده نبوده است. او کورکورانه و شتابان به بن‌بستی گرفتار آمد که شور و شیدایی‌اش باعث آن بود. فقط اینطور نتیجه‌گیری کرد که این ماده دردهای کوچک و بزرگ زندگی روزمره را تخفیف می‌دهد...

ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)