اگر شما هم مانند من از پزشکی دانشی نداشته باشید اما، به موضوعات مرتبط به سلول‌های بنیادی یا همان Stem Cells علاقه داشته باشید، به احتمال زیاد «یوشیکی ساسای» را می‌شناسید. ساسای از جمله معدود دانشمندان مطرح حوزه‌ سلول‌های بنیادی بود که گاهی در مقالات و مصاحبه‌های عمومی‌تر، گزارش این نوع تحقیقات را به زبانی ساده‌ و قابل فهم برای عموم هم توضیح می‌داد.

ساسای، دانشمندی که ده‌ها تحقیق معتبر و ارزشمند را در حوزه سلول های بنیادی انجام داده و مرزهای علم را در این حوزه به شکل غیر قابل انکاری جلوتر برده بود، پس از فشارهای روانی گسترده رسانه‌ای که به وی تحمیل می‌شد، چند روز پیش، خودکشی کرد.

 

یوشیکی ساسای را به خاطر تحقیقات گسترده‌اش درباره نحوه تولید بافت بخش‌های مختلف بدن انسان از سلولهای بنیادی می‌شناسند. نشریه Nature در سال ۲۰۱۲ زمانی که درباره او می‌نوشت، این نابغه ارزشمند را اینگونه توصیف کرد: «مهندسی بافت: کسی که مغز انسان را می‌سازد».

طی سالهای اخیر، ساسای محققان جوان متعددی را هدایت کرده و پرورش می‌داد. او از جمله استاد راهنمای پروژه‌ی STAP بود. پروژه‌ی STAP توسط یک دانشجوی سی ساله به نام هاروکو اوبوکاتا پیگیری می‌شد. در این پروژه تحقیقاتی تلاش بر این بود که با استفاده از طراحی فرایندهایی خاص، از سلولهای عادی، سلولهای بنیادی ساخته شود. این مقاله نیز در میان ده‌ها مقاله‌ی دیگری که طی این سالها به سرپرستی و مسئولیت ساسای منتشر شده بود، در ماه ژانویه ۲۰۱۴ در نشریه انگلیسی Nature منتشر شد. پس از مدت کوتاهی، زمانی که دانشمندان دیگر جهان تلاش کردند تا فرایند آزمایش او را در لابراتوارهای خود بازسازی کنند، به تدریج مشخص شد که در آخرین مقاله، خطاهای جدی وجود دارد. بررسی‌های بیشتر نشان داد که حتی برخی عکس‌های منتشر شده در مقاله، از تحقیقات و گزارشهای دیگران اقتباس و بازسازی شده است.

قابل درک است که فضای عمومی رسانه‌ای در جهان هم، عموماً از یافتن چنین گوشت لذیذی برای قربانی استقبال می‌کند. خبرهای گسترده در مورد ساسای منتشر شد. هیچکس در مورد چند دهه تحقیقات تخصصی این دانشمند پنجاه و دو ساله صحبت نکرد. همه از «کشف یک ژاپنی محقق نمای متقلب!» خبر دادند و خطاهای تصویرسازی‌ و گزارش‌نویسی‌ آخرین تحقیق را با دقت و جزئیات برای مردم شرح دادند.

فشارهای روانی روی یوشیکی ساسای بیشتر شد. او در ماه مارس ۲۰۱۴ حتی برای مدتی در بیمارستان بستری شد. پس از آن هم، اگر چه اخیراً گاهی به سر کار می آمد اما اطرافیانش می گفتند که به افسردگی شدید گرفتار شده و چهره‌اش گاهی نشانه‌های استرس را با خود دارد.

حدود یک ماه قبل، ساسای نامه‌ای تنظیم و منتشر کرد و در بخش‌هایی از آن نوشت:

به عنوان یک محقق، از این واقعیت که در دو مقاله‌ی اخیر که من هم در آن مشارکت داشته ام، خطاهای متعدد وجود داشته است متاسفم… متاسفم که این خطاها را زودتر تشخیص ندادم… با تمام وجود به خاطر ابهامات و ناامیدیهایی که این شرایط ایجاد کرده است متاسفم… به عنوان معاونت مدیریت مرکز تحقیقاتی خودمان و مسئول پرورش محققان جوان، مسئولیت عمیق آنچه روی داده است را می‌پذیرم و تابع هر تصمیمی هستم که RIKEN برای موقعیت من بگیرد…

ساسای، دانشمندی که تحقیقاتش در گروه نوروجنسیس مرکز تحقیقاتی  RIKEN طی سالهای گذشته، بشر را به سرزمین‌های جدیدی از دانش هدایت کرده بود و می‌توانست طی سالهای بعد، رازهای بزرگتری را از خلقت انسان بگشاید، چند روز پیش خود را در آپارتمانی در نزدیکی مرکز تحقیقاتی‌اش به دار آویخت و در کنار جسدش برگه‌ای پیدا شد که روی آن نوشته شده بود: «از همه آنچه روی داده است متاسفم». بسیاری از رسانه‌های داخلی کشورمان نیز، از دیروز تا کنون، اخبار هیجان‌انگیز «مرگ یک متقلب» را با رنگ و لعابی زیبا و تاثیرگذار،‌ منتشر کردند!

شاید ساسای، که سلول‌های انسان را خوب می‌شناخت و برای ساختن مغز انسان در آزمایشگاه تلاش می‌کرد، باور نمی‌کرد که انسانها، چقدر می‌توانند نسبت به او بی‌رحم باشند. شاید او باور نمی‌کرد که چندین دهه فعالیت‌هایش و ده‌ها مقاله‌ی ارزشمندش، به خاطر اینکه استاد راهنمای یک پروژه‌ی تحقیقاتی غیردقیق بوده است به فراموشی سپرده شود. او که متخصص تولید مغز انسان بود، شاید قدرت رسانه‌هایی که امروز مغز انسان را تغذیه می‌کنند نمی‌شناخت. شاید نمی توانست تصور کند که کسانی که او برای عمر بیشتر و سلامت بهتر و توسعه آنها تلاش می‌کنند، «خبر هیجان‌انگیز رسوایی یک متقلب» را به «خبر سرد و بی‌روح نشر ده‌ها مقاله تحقیقاتی تخصصی» ترجیح می‌دهند.

ساسای، زمانی که می‌خواست پروژه‌ی STAP را به زبانی که عموم مردم بفهمند توضیح دهد، از این توصیف استفاده کرده بود: «وقتی که سلول‌های عادی،  تحت انواع فشارها و تنش‌ها، واکنش دفاعی خود را از طریق تبدیل شدن به سلول‌های بنیادی نشان می‌دهند…». اکنون به نظر می‌رسد، دنیای امروز و نگاه محدود و بی‌رحمانه‌ی بسیاری از ما به بزرگانی که هر یک به شکلی، مرز‌های کمیت و کیفیت زندگی بشر را به پیش می‌برد، ظاهراً آزمایشگاهی است که «انسانهای بنیادی» را به «انسانهایی عادی» تبدیل می‌کند!

پی نوشت: در مورد این رویداد دردناک تاریخ علم گزارش‌های متعدد نوشته شده. به نظر می‌رسد واشنتگتن پست بی‌رحمانه‌ترین و وال‌استریت ژورنال دوستانه‌ترین را منتشر کرده‌اند و باقی نشریات،‌ جایی در میان این دو دارند…

ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)