انگار همین چند روز پیش بود که از آبگیری دوباره هامون شنیدیم و خنده بر لبانمان نشست؛ چه زود ورق برگشت و خندههای آن روز به دلگیری امروز رسید و غبار مرگ خوشی ها را پوشاند.
پرده نخست
به گزارش «تابناک»، هرچند به تازگی خشکسالی بیسابقه آغاز شده و کمبود آب برای سالهای آتی، خبر ناخوشی است که در ماههای اخیر بیشتر برای هم تعریف میکنیم و گاه با توصیه نکاتی عامیانه، از هم میخواهیم برای مقابله با آن آماده شویم، این اتفاق شوم مدتها پیش پیشبینی شده و نشانههای شومش را نمایان ساخته بود.
ماجرا از آنجا آغاز شد که بخش تحقیقات اقلیمی اداره ملی هوانوردی و فضایی آمریکا، ناسا پیش بینی کرد که در سه تا چهار دهه پیش روی، کره زمین با یک نوع تغییر نظام بارش مواجه خواهد شد و از بارش در مناطق خشک کاسته شده و به بارش در مناطق مرطوب افزوده میشود.
این پیش بینی برای کشور ما که سابقه خشکسالیهای پر رنج و حتی رویدادهای مرگ آوری در تاریخ داشته، به خودی خود دردناک به نظر میرسید؛ اما گزارش ناسا به این حد بسنده نکره و دو بار از کشورمان به عنوان یکی از پیشانیهای بروز مشکل در اثر تغییرات نظام بارش جهانی نام برده بود.
به نظر لازم به توضیح نیست که این گزارش دیر خوانده شد، کمتر مورد توجه قرار گرفت و تقریبا همه به سادگی از کنار آن گذشتیم تا اکنون که فصل گرم سال میتازد و زمین از خشکی کوره شده، تازه معنای آن را دریابیم و گزیده ترجمه شده آن را برای هم در شبکههای اجتماعی بفرستیم و... .
پرده دوم
خشک شدن دریاچههای زیبای کشور در سالهای گذشته اینقدر به موضوعی عادی تبدیل شده بود که برای روایت خبر چنین رویدادی، هیچ کس عکس و تصویر طلب نمیکرد. گویی مثل پارچ آب سر سفره که پر و خالی شدن آن عادی است، خشک شدن دریاچهها هم طبیعی و قابل انتظار است و نباید از وقوعشان نگرانی به خود راه داد.
اوضاع اینقدر ساده برایمان گذشت که اکنون میبینیم اتفاقات بزرگی رقم خورده و از آن بیخبر مانده بودیم. اینقدر که تقریبا امید به احیای امثال دریاچه ارومیه هم در کوتاه مدت و یک دهه نمیتوان داشت و باید با باقی ماندن بخش تحلیل رفته شمالی آن خرسند باشیم و به همان اندازه دلخوش نگه داریم.
از جمله این دریاچهها که در سرخوشی و بیخیالی ما خشک شد و به روی خود نیاوردیم، هامون بود؛ دریاچهای که روزگاری وجودش در استان خشک سیستان و بلوچستان، مایه امید بود و حالا داستانش به افسانههای قدیمی بیشتر شباهت دارد تا دریاچه.
هامون که با کروکدیلهایش در تاریخ این سرزمین هم رنگ به جای گذاشته و اژدهای شاهنامه را به آن نسبت میدهند، خشک شد تا پیش بینی شوم ناسا نزدیک به واقعیت بودنش را به رخ بکشد؛ اما این پایان راه نبود.
از روزی که بارندگی هامون را سیراب کرد، چند ماه هم نگذشته است؛ از روزی که اهالی منطقه به سمت هامون دویدند، در آب گلآلود جست و خیز کردند و نشان دادند که فراغش برایشان چقدر سخت بوده و از بازگشتش تا چه اندازه خرسندند.
پرده سوم
آبگیری دوباره هامون یعنی بازگشت امید، هم برای اهالی سختی کشیده آن دیار و هم برای همه ایرانیان. همه همینقدر به ماجرا توجه کردیم و بار دیگر فراموش کردیم، شاید بشود کاری برای تداوم وضعیت انجام داد.
وقتی میخوانیم تلاش برای هدایت آبهای دریاچه به سمت قسمت عمیقتر، یکی از راهکارهای نجات دریاچه ارومیه از خشک شدن کامل است، شاید نتیجه گیری نادرستی نباشد که بگوییم هامون را هم میشد چنین از خشک شدن بار دیگر مراقبت کرد؛ اما گویی کسی یاد این موضوع نبود!
ما یادمان رفت و پرندگان مهاجر هم از آن اوج آسمان متوجه این فراموشکاری ما نشدند و بار دیگر هامون پر شد از لانه پرندگان؛ لانههایی که قرار بود چند وقت بعد صدای جوجههای تازه از تخم درآمده پر سر و صدایشان کند.
اما این خوشی با وزش بادهای ۱۲۰ روزه مشهور و گرم شدن هوا به پایان رسید؛ پایانی دردناک که خشک شدن هامون برای بار دیگر بخشی از آن بود و جوجههایی که از بیآبی و گرما هلاک میشوند، بخشی دیگر از آن.
حالا چند روز است دوستداران و مأموران محیط زیست با بطریهای آب معدنی به هامون میروند تا شاید جوجهها را آب داده و با گردآوریشان، مانع از هلاک شدنشان بر بستر ترک خورده هامون شوند؛ همان بستری که در عمق ترکهایش هنوز صدای آب را از فاصله کمتر از چند ماه میتوان شنید.
پرده چهارم
بیگمان حال و روز هامون، حکایت دردناکی است؛ حکایتی که با خشک شدن صد در صدی هامون و گرم شدن بیشتر هوا، بار دیگر به اوج غمناکی میرسد و گرد و غبار بستر دریاچه را راهی حلقوم هموطنان سختی کشیده آن دیار میکند تا ثابت شود که قهر طبیعت سختگیرتر از آن است که حدس میزنیم.
شاید علت این اتفاق هر چه باشد، چه اقدامات گذشته و حال ما و چه اثراتی که جمیع ساکنان کره زمین بر سر آن آوردهایم و تغییر الگوی بارش، نمونهای از اثرات جانبی آنها باشد، اما فارغ از علت ماجرا، حکایت هامون را میتوان بهترین مثال از آن وضعی دانست که پیش روی ماست.
حکایت پر درد و تهی از آب یک دیاچه که در چند روز پر آب شد و شادی آفرید و در چند روز دیگر خشک شد تا جان بگیرد و نشانمان دهد که خیلی سرابها پیرامونمان هست که آب میپنداریمشان و در تلف کردنشان دریغ نمیورزیم.
هر بار که شیر آب را باز میکنیم، هر دفعه که دریاچه پشت سد را نگاه میکنیم، هر وقت فراموش میکنیم میشود با آب کمتری شستوشو کرد، کمتر فرش را آب کشید، در حمام رفتن صرفهجویی کرد، استخر خانه را هر هفته تخلیه و آبگیری نکرد و...، تکیهمان به تصوراتی سراب گونه از منابع آب است و یادمان میرود حال هامون نقض این تفکر است.