در این پست می‌خواهم یک سری مطالب را که در نگاه اول بی‌ربط به نظر می‌رسند، در کنار هم قرار دهم تا در مورد کاربری و زندگی آنلاین خودمان، یه نتایجی برسیم. بنابراین تعجب نکنید که در این نوشته، خالکوبی، اینترنت، افسانه‌های یونانی و نامیرایی در کنار هم قرار گرفته‌اند.

همانگونه که نمی‌شود به راحتی از شر یک خالکوبی دائمی خلاص شد، هویت آنلاینی که ما در طی سال‌ها کسب می‌کنیم به برچسبی جدانشدنی از ما تبدیل می‌شود.

البته شما ممکن است در وبلاگ‌های احتمالی قبلی‌تان با اسم مستعار نوشته باشید، اما در مورد شبکه‌های اجتماعی گوگل پلاس و توییتر و فیس‌بوک چطور؟

حتی اگر کاملا ناشناس در همه جا فعالیت آنلاین کرده باشید، باید در نظر بگیرید که همین هویت مجازی هم در طی سال‌ها برایتان به چیز مهمی تبدیل شده است. تصور کنید که شما کاربر شناخته‌شده‌ای در شبکه‌های اجتماعی باشید، لینک‌ها و نظرها و لایک‌ها و کوتاه‌نوشت‌های شما معتبر باشد و آنقدر توانمند باشید که بتوانید یک خبر حاشیه‌ای را به خبری داغ تبدیل کنید.

در هر صورت هویت آنلاین ما به تنهایی یا بازتاب این هویت آنلاین در عالم واقعی، برای همه ما اهمیت دارد.

خلاص شدن از دست از این هویت هم کاری دشوار است. حتی اگر از نظر تکنیکی پاک کردن همه پروفایل‌ها و پست‌های وبلاگی و سوابق حفظ شده در «کَش» موتورهای جستجو ممکن باشد، هویت آنلاین ما به مانند یک زندگی، چیزی نیست که به سادگی بتوانیم از آن دل بکنیم.

افسانه سیزیف

سیزیف یا سیسیفوس، قهرمانی در اساطیر یونان است. از او به عنوان حیله‌گرترین انسان‌ها نام می‌برند چون نقشه‌های خدایان را فاش کرد.

 مجازات سیزیف این بود که او می‌بایست صخره‌ای بزرگ را بر روی شیبی ناهموار تا بالای قله‌ای بغلتاند و همیشه لحظه‌ای پیش از آن که به انتهای مسیر برسد، سنگ از دستش خارج می‌شد و او باید کارش را از ابتدا شروع می‌کرد. امروزه به همین دلیل به کارهایی که علی‌رغم سعی و تلاش بسیار هرگز به آخر نمی‌رسند کاری سیزیف‌وار می‌گویند.

« و سیزیف را دیدم، از کوشش بسیار در عذاب بود سنگ سختی را با نیروی بسیار بلند می‌کرد و با دست‌ها و پاهایش آن را به جلو می‌راند آن را از دامنه تا قله می‌غلتاند و می پنداشت که به قله رسیده است ولی ناگهان وزن سنگ غلبه می‌کرد و با سر و صدایی بسیار از قدرت او خارج می‌شد و به پایین باز می‌گشت.»

کارهای ما هم در محیط آنلاین خیلی وقت‌ها شبیه سیزیف می‌ماند، ماه‌ها و سال‌ها برای خود هویتی دست و پا می‌کنیم و بعد همان هویت، گریبان ما را می‌گیرد.

هر چقدر هم مشهورتر باشید، کاربری روزانه شما حساس‌تر می‌شود، دیگران ممکن است یک نوشته تکانه‌ای شما، یک شوخی یا جمله‌ای را که با بی‌دقتی و در هنگام خستگی نوشته‌اید، بگیرند و بزرگ کنند و جنجالی به پا کنند.

پس همیشه به عنوان یک قانون باید دقت کنید که چه پست می‌کنید. به باور من در اینترنت در هیچ جا محیط خصوصی وجود ندارد، باید همیشه طوری رفتار کنید که انگار در معرض دید همگان، چه دوستان و چه دشمنان و چه مغرضان هستید.

اگر غیر از این رفتار کنید، ممکن است مثل سیزیف زیر بار شهرت خود له شوید!

افسانه اورفئوس

اورفئوس یا اورفه، شاعر و آوازه‌خوان افسانه‌ای اساطیر یونان و پسر اویگاروس و کالیوپه بود. او در نواختن چنگ استاد بود آن‌چنان که می‌توانست جانوران وحشی و درختان و سنگ‌ها را به دنبال خود به حرکت درآورد.

ما نمی‌دانیم که نخستین بار در کجا بود که با دوشیزه مورد علاقه‌اش -اوریریدیس- روبرو شد، اما به یقین می‌دانیم که هیچ دوشیزه‌ای پیدا نمی‌شد که بتواند در برابر نوای روحبخش و افسون کننده‌اش پایداری کند. آنها ازدواج کردند، ولی دوران زندگی زناشویی آنها بسیار کوتاه بود. درست پس از مراسم ازدواج بود که عروس و گروهی از ندیمانش در مرغزاری راه می‌رفتند که ناگاه یک افعی عروس را گزید و او را کشت.

اورفئوس فوق‌العاده دردمند شد و در برابر درد ناشی از این رویداد اندوهبار نتوانست پایداری کند.او تصمیم گرفت به دنیای زیرین برود و بکوشد اوریدیس را دوباره به زمین بازگرداند.

دلاوری و جرئتی که این مرد برای رهانیدن همسرش از خود نشان داد در هیچ انسانی نمی توان یافت.او سفر هراس انگیز به دنیای زیرین را در پیش گرفت.چون به آن دنیا رسید چنگش را به صدا درآورد و در نتیجه باعث شد که تمامی هیاهو ها و جنجالهای آن سرزمین پهناور پایان بپذیرد و خاموشی بر آن دیار حکمفرما شود.

سرانجام فرمانروای دنیای زیرین و ملکه‌اش، اوریدیس را به اورفئوس دادند، امّا به یک شرط: تا زمانی که از دنیای زیرین خارج شوند، او نباید سر برگرداند و به اوریدیس نگاه کند.

اورفئوس و اوریدیس به جایی رسیدند که آنهارا از دنیای تیره و تار دنیای زیرین بیرون می‌برد. اما اورفئوس که می دانست که اوریدیس پیوسته از پی وی می آید، آرزو کرد کاش می توانست فقط یک نگاه زودگذر به پشت سر بیندازد تا مطمئن شود اوریدیس واقعاً می آید یا نه. پس سر برگرداند تا به اوریدیس نگاه کند. هنوز زود بود، زیرا اوریدیس هنوز در دنیای مردگان بود و از مغاک بیرون نیامده بود. او را در هوای نیم‌روشن دید و دست دراز کرد او را بگیرد و بالا بکشد اما زن در یک لحظه ناپدید شد. زن بار دیگر به درون تاریکی دنیای زیرین لغزیده بود. فقط صدای ضعیف خداحافظ او را شنید.

حالا این افسانه دوم چه ربطی به کاربری اینترنت دارد؟!

ربطش این است که بیش از حد در زندگی آنلاین باستانی کسانی که دوستشان دارید، کنجکاوی نکنید. در پست‌ها ۱۰ سال پیش آنها کنجکاوی نکنید، نگردید تا لایک‌های آنها را پیدا کنید و از آنجا به نتایجی برسید. عملکرد و اندیشه حالای آنها را در نظر بگیرید.

افسانه آتالانته

او باکرهٔ شکارچی آرکادیایی بود که کسی به گرد پایش نمی‌رسید. نقل است که آتالانته خواستگاران بسیاری داشت. اما برای ازدواج شرطی قرار داده بود که هر کس موفق شود در مسابقه دو از وی پیش افتد، به عنوان همسر می‌پذیرد وگرنه به هلاکت می‌رسد. هیپومنس سیب‌های طلایی هسپریدس را که از آفرودیته گرفته بود به سوی آتالانته رها می‌کرد و چون آتالانته به گرفتن آن‌ها مشغول شد، از او جلو افتاد و مسابقه را برد …

زندگی یک مسابقه دوی طولانی است، مواظب باشید که سیب‌های طلایی فریبتان ندهند.

در اینجا منظور ما از سیب‌های طلایی دل‌مشغولی‌های آنلاین است. لازم نیست که همه افکار و سوژه‌هایتان را توییت کنید و به فیس‌بوک بفرستید. وقت خود را سنجیده تنظیم کنید و هر دو دنیای آنلاین و آفلاین را در کنار هم داشته باشید.

درسی از بورخس

و آخرین درس، از آمریکای لاتین: از نویسنده بزرگ و معروف: خورخه لوئیس بورخس:

 زمانی که او بعد از کودتا، توسط اراذل و اوباش دولت نظامی آرژانتین تهدید شد، خطاب به آنها گفت:

«دست بردارید، چه تهدید دیگری می‌توانید بکنید، به جز مرگ؟ مگر می‌شود کسی را با جاودانگی و نامیرایی، تهدید کرد؟»

زندگی و کاربری آنلاین ما، به نوعی باعث جاودانه شدن نام و ذهنیات ما می‌شوند.

در آثار علمی تخیلی زیادی می‌خوانیم که تنها راه جاودانه شدن پیش روی ما این است که بتوانیم همه اندیشه‌ها و شیوه پردازش مدارهای عصبی خودمان را در ابرکامپیوترهایی آپلود کنیم. در این صورت تا زمانی که ذهنمان در قالبی دیگر فعالیت دارد، مرگ چه مفهومی دارد؟!

بورخس می‌توانست به سابقه ادبی و شیوه زندگی خود افتخار کند  مطمئن باشد که در صورت مرگ میراثی به جا خواهد گذاشت که جاودانه خواهد بود.

اما نوع کاربری ما در اینترنت چگونه است، آیا این نامیرایی نسبی عملکرد ما در محیط آنلاین باعث افتخار ما خواهد شد یا شرمساری‌مان.

به سایت‌های برتر ایرانی در الکسا نگاه کنید. متأسفانه نوع محتوای بسیاری از آنها نشان می‌دهد که کاربران اینترنت در ایران مشتاق خواندن خبرهای زرد و حتی هرزگردی هستند.

اما ما در مقابل کاربرانی را داریم که با نوشته‌هایشان امید می‌آفرینند یا مثلا کارهای باارزشی مثل ویرایش و تألیف مدخل‌های ویکی‌پدیا را انجام می‌دهند.

پس در محیط آنلاین چنان زیست کنید که این نامیرایی تکنولوژیک شما، چیز باارزشی باشد.

منبع: سخنرانی خوان انریکه در TED (با اضافات، ویرایش و تغییرات)

ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)