عصرایران؛ محمدرضا شعبانعلی - این روزها، پررنگ‌ترین اخبار کشور، خبرهای شادی است و بوسه؛ اینکه فلان بازیگر، در فلان کشور، فلان کس را بوسید و اینکه فلان گروه، در فلان تاریخ روی پشت بام فلان خانه، جنبید!

در بسیاری از نقاط دنیا، چنین خبرهایی خبرهای زرد محسوب می‌شوند. خبرهایی در حد ازدواج و طلاق یک بازیگر. در حد مارک ساعت فلان نویسنده. در حد مهمانی شبانه‌ی بی‌خاصیت آن مجری. خبرهایی که در نشریات زرد منتشر می‌شوند، مخاطب عام هم آنها را می‌خواند. یکی دو روزی آنها را نقل می‌کند و به سرعت هم به دست فراموشی سپرده می‌شود.

اما امروز می‌بینیم که این اخبار، با درشت ترین و سیاه‌ترین رسم‌الخط، در جدی‌ترین رسانه‌های ما فضاهای بزرگ و جدی را به خود اختصاص می‌دهند. ماجرا چیست؟ نتیجه و تبعات درگیر شدن یک ملت، با مسائل بسیار جزیی از این دست، و «سیاه شدن تیتر خبرهای زرد» چه می‌تواند باشد؟

ما سالهاست هر میدانی را میدان نبرد دیده‌ایم و هر فرد را یک سفیر غیر قابل اجتناب. از طریق ورزش خود، خواسته‌ایم غرور ملی را تثبیت و ترمیم کنیم و با جوایز جشنواره‌های هنری، برتری فرهنگی خود را اثبات کنیم. المپیاد‌ها را میدان نبرد علمی دیده‌ایم و گردشگری را نبرد فرهنگی.

وقتی چنین شد، یک جمله‌ی نادرست یک ورزشکار، یک رفتار نادرست یک هنرمند، یک خطای اخلاقی یک دانش‌آموز یا دانشجو، به عنوان لطمه‌ای برای فرهنگ و مذهب و تمدن و ملت محسوب می‌شود.

چنین می‌شود که باید از شادی چند جوان روی بام در تهران تا بوسه‌ی یک بازیگر روبروی دوربین در فرانسه، حاضر و ناظر و نگران باشیم و هر روز به بهانه‌ای فریاد اعتراض و حب و بغض سر دهیم.

گاهی فراموش می‌کنیم که ویژگی ورزشکار در ورزش اوست. ممکن است نادرست حرف بزند. ممکن است در عصبانیت فحش دهد و توهین کند. آنچه روی داده است نه رفتار ملت ایران است و نه صدمه‌ی جبران ناپذیر به اسلام. صرفاً رفتار نادرست یک ورزشکار است و بس. تنبیه‌اش هم همین خواهد بود که محبوبیتش در میان علاقمندان به ورزش و هوادارانش، کمتر می‌شود.

گاهی فراموش می‌کنیم که ویژگی یک بازیگر در بازی اوست. ممکن است رفتارهایی انجام دهد که با عرف و سنت ما سازگار نباشد. آنچه روی می‌دهد شکاف جبران‌ناپذیر در سد آهنین اسلام و مسلمین نیست. خطای یک بازیگر است. همین و بس. نتیجه‌اش هم قضاوتی خواهد بود که مخاطبان و هوادارانش نسبت به او انجام می‌دهند. همین و بس.

گاهی فراموش می‌کنیم که کلیپ ویدئویی رقص چند جوان، صرفاً یک کلیپ ویدئویی است. همین و بس. مانند میلیون‌ها کلیپ ویدئویی که هر روز و هر هفته در فضای حقیقی و مجازی منتشر می‌شود. جامعه هم با استقبال کردن یا به فراموشی سپردن این کلیپ، قضاوتش را در این خصوص انجام خواهد داد.

زمانی که اینها را فراموش کردیم و هر ایرانی را در داخل و خارج ایران، سفیری برای فرهنگ و مذهب و تمدن و تاریخ مان محسوب کردیم، آسیب پذیر می‌شویم.

حالا بوسه، نقد مذهب محسوب می‌شود و رقص، تهدید اسلام و لفظ رکیک یک بازیکن، تخریب تمدن هزار ساله‌ي‌ ایرانی.

در چنین شرایطی نگرش ما وارونه می‌شود. خبرهای زرد،‌ تیترهای سیاه می‌گیرند و خبرهای سیاه اختلاس و ناامنی و رکود و بیکاری، متن‌هایی زرد می‌شوند در حد پیام و پیامک و شوخی و طنز.

و چنین می‌شود که فراموش می‌کنیم اثبات فرهنگ و تمدن و قدرت و عظمت، این روزها در تمام جهان،‌ با درآمد سرانه مردم سنجیده می‌شود و تغذیه‌ی سالم کودکان. با امنیت سرمایه‌گذاری سنجیده می‌شود و رشد اقتصادی. با ترویج و تولید محتوای فرهنگی؛ آن هم نه محتوایی که با یارانه و به اجبار تولید شود و همچنان مخاطب نداشته باشد. بلکه محتوای علمی و فرهنگی غنی که در بازار جهانی عرضه شود و دیگران برای آموختن و فراگرفتن آن، بهایش را پرداخت کنند.

چنین است که معیارهای رشد و توسعه به تدریج فراموش می‌شوند و لباس تنگ عرف و قانون، هر روز بر پیکر جامعه تنگ‌تر.

در سنین کودکی، گاهی کنار بساط خیاطی مادرم می‌نشستم و کتاب‌های خیاطی‌اش را می‌خواندم. جمله‌‌ی ساده‌ای را خوانده بودم که پس از سه دهه،‌ این روزها دوباره برایم تداعی شد. نوشته بود: «درزهای لباس را با دقت و تمیز بدوزید. اما خیلی محکم ندوزید. بگذارید اگر در اثر تکان خوردن شدید،‌ قرار است چیزی شکافته شود، درز لباس باشد. لباسی که از درز بشکافد، بعد از هر مهمانی قابل دوختن است. اما اگر تار و پود پارچه شکافت، لباس برای همیشه غیرقابل استفاده خواهد بود».

عرف و قانون هم، برای جامعه، چیزی شبیه لباس است. آنها را چنان سخت و محکم نگیریم که هر تکان ساده‌ای، اصل تار و پود را بر باد دهد... .

ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)