«مجموعه نامههای اورول»، زندگی او را آن طور که بوده و از درون به ما نشان میدهد و همانطور که خود اورول هم گفته است: «زندگی هر انسانی را که از درون نگاه کنیم، چیزی بیش از مجموعهای از شکستها نیست.»
زمانی که اورول در بیبیسی کار میکرد، اساسا برنامههای تبلیغاتی تولید میکرد، مشاور او با انتشار گزارشی (که گزیدهای از آن در این کتاب آمده است) میگوید: «من او را از نظر اخلاقی و ظرفیت فکری بسیار قبول دارم. او بسیار صادق و به دور از پنهانکاری است، و در روزهای اخیر، یا او را قدیس میدانند و یا اینکه در آتش جهنم او را میسوزانند!» اما خود اورول ارزیابی متفاوتی داشت. او در خاطراتش نوشت: «همهٔ تبلیغات، حتی آنهایی که حقیقت را میگویند نیز دروغ هستند.» علاوه بر این اطلاعات، این اورول بود که در مقالهاش دربارهٔ گاندی به ما یادآوری میکند که «تمام قدیسین گناهکارند تا وقتی که عکس آن ثابت میشود...»
دو مساله عمده پیش آمد که اورول به دلیل آن سرزنش شد. اول اینکه، اورول قصد تعرض به دوست خود، جاسینتا بودیکام را داشت، حتی تا جایی پیش رفت که لباسش را پاره کرد. دوم اینکه، او لیستی از افرادی که مظنون به گرایش کمونیستی بودند را برای نمایندگان دولت رد کرد.
به گمان من، اینکه در کتاب به طور خلاصه نامههای طرفهای مقابل هم آمده، زمینههای مهمی را اضافه کرده است. این مورد آخری، خیلی شبیه لو دادن اسمها در دورهٔ مککارتیسم بود و با افکار خود اورول سنخیتی نداشت. بخش پژوهش اطلاعات، که به دنبال افراد چپ ضد استالین میگشت دوست اورول، سلینا کیروان را استخدام کرد تا به تبلیغات ضد شوروی کمک کند. او از اورول برای یک مقاله کمک خواست، ولی اورول آنقدر مریض بود که نمیتوانست کمکی کند. او نویسندگان دیگری را که به درد آن کار میخوردند معرفی کرد و برای احتیاط، فهرستی از روزنامهنگاران و نویسندگانی را که از نظرش به صورت مخفی کمونیست بودند و یا تنها از هواخواهان حزب بودند، معرفی و اعتراف کرد که نمیشود به عنوان مبلغ به آنها اعتماد کرد. هر چند که این کار منطقی به نظر میرسید، ولی بحثبرانگیز بود. اما این کار مشخصا با شهادت دادن علیه آنها در مقابل کمیتهٔ فعالیتهای ضد آمریکایی، متفاوت بود.
در مورد پیشین، چیزی نمیتواند رفتار اورول را توجیه کند، ولی در نامهای که چهار دهه بعد به دوستی نوشته شد (و در این مجموعه نامهها هم بازنشر شده است)، بودیکام اینچنین اظهارنظر کرده: «او رابطهای را که از دوران کودکی بسیار صمیمی بود، از بین برده است... سالها طول کشید تا من به طور عینی متوجه شدم که همهٔ ما نقصهایی داریم، ولی بین تمام انسانهایی که دیدهام، او از همه بیشتر نقص داشت.»
عبارت «بیشتر نقص داشتن» به خوبی با نگاه اورول همخوانی دارد، انکار وجود آرمانشهرها، تنفر وی از تقدسات و قهرمانسازی، بدبینی او به هرگونه کمالگرایی و همچنین تاکیدش بر اینکه انسان بر اساس قواعد خودش با شرایط سخت مواجه میشود و بین بد و بدتر، یکی را انتخاب میکند. این عبارت، همچنین با عدماعتماد به نفس او، محترم شمردن شغلش و نبوغ او در رویارویی با مسایل ناگوار مطابقت دارد.
روی هم رفته، این ویژگیها نگرشی از اورول به ما میدهد که هم واقعگرایانه و هم انسانی است. در گفتن حقیقت سفت و سخت است و در آن واحد به دلیل این شاخصهها ضعفهای انسان را میبخشد. این گرایش به طور قطع در نامههای شخصی دیده میشود.
جالبتر اینکه، کل این مجموعه بیش از آنکه اورول را مثل یک نماد و الگو بالا ببرد، به ما نشان میدهد که او به عنوان یک انسان، از شکستهایش بزرگتر و از آرزوهایش کوچکتر بود.