خوش آمدید مهمان! | ورود - ثبت نام

عزت نفس هنوز دغدغه بعضی از ما نیست

عزت نفس هنوز دغدغه بعضی از ما نیست

نقل یک خاطره - چند هفته پیش، با ماشینم در خیابان در حال برگشت از یک جلسه بودم، که دکتر شیری با من تماس گرفت و فهمیدم که از مکه برگشته است. تصمیم گرفتم به او سر بزنم و دیداری تازه کنم. اما پلاک ماشین من فرد بود و آن روز، روز زوج. دفتر دکتر شیری هم داخل منطقه زوج و فرد در ناحیه مرکزی تهران. تصمیم گرفتم جریمه را پرداخت کنم و به او سر بزنم. هزینه تاکسی گرفتن و رفتن و برگشتن هم همان بیست هزار تومان می‌شد.

یکی از چیزهایی که اصلاً دوست ندارم این است که پلیس به من اعلام کند که بایست. احساس مجرم بودن می‌کنم. این است که همیشه خودم زودتر از پلیس خواهش می‌کنم که جریمه‌ام کند و از اینکه در حال انجام عمل خلاف قانون هستم، عذرخواهی می‌کنم.

زمانی که به محل استقرار پلیس نزدیک شدم، دستم را از ماشین بیرون آوردم و از پلیس اجازه خواستم که کناری پارک کنم. آقای پلیس پرسید: «مشکلی پیش آمده؟». پاسخ دادم که: بله. من مجبور شده‌ام وارد منطقه زوج و فرد شوم و می‌خواستم اگر ممکن است لطف کنید و من را جریمه کنید. پلیس چند ثانیه‌ای من رو نگاه کرد و پرسید: معاینه فنی داری؟ گفتم نه! گفت پس باید جریمه شوی. به ایشان توضیح دادم که ماشین من هنوز به سن معاینه فنی نرسیده و اگر لطف کنند برای همان «زوج و فرد» که خودم تقاضا کرده‌ام،‌ جریمه‌ام کنند.

آقای پلیس دوباره به من نگاه کرد و گفت: می‌دونی چی سخته؟ اینکه اینقدر زیاد پول دارید که اصلاً بهتون فشار نمی‌آد که جریمه بدید. توضیح دادم که چرا فشار می‌آد. اما به جریمه و کار پلیس اعتقاد دارم و دلم می‌خواهد اگر کاری خلاف قانون کردم، هزینه‌اش را بپردازم. گفتگو ادامه پیدا کرد و حرفهای دیگری هم شنیدم که ربطی به این خاطره ندارد.

زمانی که آقای پلیس، گواهینامه و کارت ماشینم رو نگاه کرد گفت: من شما رو می‌شناسم! پسرم زیاد از شما نقل می‌کنه. حرف‌های شما رو گوش می‌ده. بعد گفت: اشکال نداره. این بار جریمه‌‌تان نمی‌کنم چون احتمالاً مجبور شده‌اید خلاف کنید.

من خواهش کردم که: «لطفاً جریمه‌ام کنید. چون من به هر حال خلاف قانون رفتار کرده‌ام». بعد از کلی اصرار، موفق شدم جریمه شوم. هنگام جدا شدن از آقای پلیس به ایشان گفتم: از اینکه به من لطف دارید ممنونم. اما، هیچوقت از اینکه کسی با لبخند و احترام جریمه شدن را می‌پذیرد ناراحت نشوید. من خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، معلم مجازی فرزند شما هستم. نخواهید که معلم فرزندتان،‌ برای بیست هزار تومان، سرش را به التماس جلوی شما کج کند. اگر چنین شود، شاید فرزندتان مجبور شود روزی برای هزارتومان سرش را جلوی دیگران کج کند.

از یکدیگر دوستانه، جدا شدیم و من داشتم به این فکر می‌کردم که پدر و مادرهای ما،‌ هر کدام در شغلشان، چقدر موجب کاهش عزت نفس ما شده‌اند. زمانی که پدری یا مادری،‌ در جایی در یک برخورد روزمره، در حال خرج کردن از کیسه عزت نفس ما هستند،‌ کاش فکر کنند که جایی دیگر هم، کسی همین رفتار را با فرزندشان دارد. شاید محتاط تر باشند.

Loading...