خوش آمدید مهمان! | ورود - ثبت نام

پینوکیو گفت:«بابا کوبریک! منم آدم میشم؟»

پینوکیو گفت:«بابا کوبریک! منم آدم میشم؟»

 سلحشور، یزدان -به پسرم گفتم که این پینوکیو، مثل پینوکیوهای قبلی نیست و شباهت کمی دارد به آنها و خیلی هم غمگین‌انگیز است اما می‌خواست آن را ببیند پس نشستیم و آن را پنجشنبه‌شبی از شبکه نمایش دیدیم و پسرم اصلاً درباره جلوه‌های ویژه و جهان آینده و ماشین‌های پرنده و حتی موجودات فضایی آخر فیلم سؤال نکرد، فقط درباره تفاوت‌های این نسخه پینوکیو با نسخه‌های قبلی حرف زد و گفت:« با اینکه قصه‌اش فرق داشت اما به نظرم این پینوکیو، خیلی شبیه پینوکیوی واقعی بود.»

خیلی‌ها معتقدند که موج جدید سینمای علمی-تخیلی که در اواسط دهه هفتاد میلادی، هالیوود پرهزینه را از ورشکستگی مقابل سینمای ارزان «چینه‌چیتا»ی ایتالیا نجات داد، محصول فعالیت‌های کمپانی کوچک «راجر کورمن» در دهه شصت بود؛ در واقع درست هم می‌گویند چون چهره‌های این سینمای جدید، از دلِ همان کمپانی کوچک درآمدند جایی که آموختند با کمترین هزینه، جاه‌طلبانه‌ترین پروژه‌ها به ثمر برسانند و البته آموختند که کار را جدی بگیرند و به ارزش‌های هنری اثر، احترام بگذارند اما آن نسل، یک پدر معنوی هم داشتند که با ساخت یک فیلم شگفت‌انگیز، قله‌ای را پیش‌ِ روی آنها گذاشت که مثل «اورست» فتح‌ناشدنی به نظر می‌رسید:«اودیسه2001». استنلی کوبریک با ساخت این فیلم تکرارنشدنی در سال 1966، به موفقیتی دست یافت که حتی اکنون هم با این همه جلوه‌های ویژه کامپیوتری،ناممکن به نظر می‌رسد.بعد سال‌ها گذشت. دهه‌ها گذشت تا استاد، مرگ را نزدیک دید و یک پروژه نیمه‌کاره هم در دست داشت، پروژه‌ای که بازسازی «پینوکیو» بود در جهان آینده و آن پروژه را واگذار کرد به فیلمسازی، که مشهورترین فیلمساز همان نسل هفتاد بود یعنی استیون اسپیلبرگ. این پینوکیو، که در فیلم «هوش مصنوعی» شاهدش بودیم، دو پدر ژپتو داشت:کوبریک و اسپیلبرگ.

فیلمی که اسپیلبرگ ساخت نامش «هوش مصنوعی» بود و درباره جهانی بود که ربات‌ها جای بچه‌های واقعی را می‌گرفتند اما اگر قصه فقط همین بود، چیز تازه‌ای نبود. ایده کوبریک،بردن پینوکیو به این عصر بود عصری که دیگر پینوکیو یک عروسک چوبی نبود بلکه رباتی بود که دلش می‌خواست بدل به پسری واقعی شود تا مادرش دوستش داشته باشد. همین ایده است که فیلم را از همتاهای دیگر خود که با ایده‌های آینده‌نگرانه ساخته می‌شوند، جدا می‌کند. کوبریک در فیلم «اودیسه2001»، برای انسان آن فیلم، یک دشمن ساخته بود دشمنی که مبدأ همه‌ی شخصیت‌های منفی در فیلم‌های علمی-تخیلی شد یک «اَبَر کامپیوتر» که می‌خواهد با اتکاء به هوش مصنوعی خود، بر هوش انسانی حکومت کند اما در این فیلم، که ایده و نسخه نخستین فیلمنامه‌اش متعلق به کوبریک است شاهد صحنه‌ای هستیم که در یک سیرک، انسان‌ها، از شکنجه و کشتن ربات‌ها، لذت می‌برند و اسپیلبرگ، سکانس مورد نظر را طوری ساخته که خیلی شبیه شده به صحنه‌هایی که در فیلم‌های مربوط به قرون وسطی، از سوزاندن متفکران و دانشمندان آن عصر دیده‌ایم؛ شاید بتوان این فیلم را نوعی تجدید نظر کوبریک درباره «فوبای هوش مصنوعی» دانست وحشتی که تا اوایل دهه نود هم،هنوز می‌شد در غالب آثار هالیوود رد پایش را پیدا کرد اما با همه‌گیر شدن اینترنت و نفوذ کامپیوترها به زندگی روزمره، رفته رفته همه چیز عوض شد.

در «هوش مصنوعی» صحنه‌ای‌ست که پینوکیو که در فیلم او را با نام «دیوید» می‌شناسیم به یک ربات مشابه خود برمی‌خورد که او هم «دیوید» است و در نهایت خشم، این «دیوید» با ضربات مکرر یک آباژور فلزی نابود می‌کند یعنی همان عکس‌العملی را در مقابل آن رُبات نشان می‌دهد که آدم‌های آن سیرک در مقابل رُبات‌ها نشان می‌دادند و فیلم با این سکانس به ما یادآوری می‌کند، که خشم، یک مرحله‌ی گذر از هوش مصنوعی به هوش انسانی‌ست رویکردی که در رُمان پینوکیو هم با آن رو در رو هستیم اما آنچه که پینوکیو و دیوید را در نهایت بدل به انسان می‌کند، آرزوهای آنان است. رُبات‌ها آرزو نمی‌کنند.

Loading...