هر کسی در زندگیاش چنین فردی را دارد و آرزو میکند که کاش نداشت: توصیهکننده ناخواندهای که عاشق این است هر جایی که به او ربطی ندارد سرک بکشد و بدون این که از او خواسته شده باشد نظراتش را بدهد. خواه این فرد یک مدیرعامل موفق یا برادر خواهرتان باشد، به نظر میرسد دقیقاً زمانی سر و کلهاش پیدا میشود که شما نسبت به خودتان تا حدی نامطمئن شدهاید.
متأسفانه، در کسبوکار، رهبرانی که واقعاً به توصیههای خوب نیاز دارند بیش از همه در برابر توصیههای بد آسیبپذیرند. کارآفرینان معمولاً در ابتدای کار، تیمی از افراد باتجربه در کنار خود ندارند، به ندرت از تبحر بالایی در صنعت مورد نظرشان برخوردارند و ممکن است بدون داشتن پیش زمینهای که بتوانند به آن تکیه کنند، وارد بازارهای جدیدی شده باشند. اگرچه توصیههای مفید میتواند بسیار اثرگذار باشد، اما توصیههای غلط حتی از توصیه نکردن بدتر است.
در ادامه به سه دسته از افرادی اشاره شده که لازم است مراقب آنها باشید و از بهکارگیری توصیههای آنها پرهیز کنید:
عقلکلها: عقلکلها چون دیدهاند موقعیتهایی در صنعت خودشان آن طور که انتظار داشتهاند پیش رفته فرض میکنند توصیههای آنها برای هر صنعتی کارساز است و به این جهت دچار اعتمادبهنفس کاذب هستند. این افراد شاید باهوش به نظر برسند و انبوهی از تجربه داشته باشند، اما نباید اجازه دهید نظر آنها باعث شود عقل سلیم را نادیده بگیرید. وقتی تجربه آنها از موقعیتهایی حاصل شده که با شرایط شما همخوانی ندارد، پس توصیهای هم که میکنند نامربوط خواهد بود.
محافظهکارهای افراطی: در صنایع بیشماری، مشاورانی بودهاند که به بنگاههای موفق توصیه کردهاند ریسک زیادی نکنند و بر نوآوریهای تدریجی تمرکز داشته باشند. در تمام این صنایع، آنهایی که محتاط عمل کردند منابع سودآوریشان به طور مستمر افول پیدا کرده است تا جایی که یا ورشکست شدند یا توسط رقبا خریداری شدند. محتاط عمل کردن یک استراتژی فوقالعاده برای حفظ وضع موجود در کوتاهمدت است، اما با این رویکرد در درازمدت به آنهایی خواهید باخت که حاضرند ریسکهای حسابشده را بپذیرند.
منفعتطلبها: همین که احساس کنید لازم است کمی تأمل کنید تا مطمئن شوید منافع کسی با شما در تضاد نیست، احتمالاً واقعاً هم اینچنین است – و توصیه او چندان از روی حسن نیت نخواهد بود. شاید او به این فکر میکند که خودش وارد بازار شود یا از ورود رقیب شما سود میبرد. حتی ممکن است تمایل داشته باشد کسبوکار شما شکست بخورد تا بتواند خودش شما را استخدام کند. استدلالی که میکند مهم نیست؛ اگر ممکن است منافع کسی با شما در تضاد باشد، به توصیههای او توجه نکنید.
پس چگونه میتوانید زمانی که بیشترین نیاز را دارید به توصیههای خوب دسترسی پیدا کنید؟ در ادامه چند راهنمایی آمده است:
پرسشهای کاملاً صریحی را مطرح کنید. توصیههای عمومی چندان به کار شما نخواهند آمد. وقتی از کسی توصیه میخواهید، میتوانید از این قالب استفاده کنید: موقعیت این است. وضعیت تصمیمگیری اینچنین است. توصیه شما چیست؟
فرد مناسب را پیدا کنید. متخصص مناسب درباره پرسشی که مطرح میکنید دانش کافی دارد، منافعش با شما در تضاد نیست و حاضر است گفتگوی دقیق و کاملی با شما داشته باشد.
فرد مناسب را در موفقیت خود شریک کنید. زمانی که بهترین مشاور را پیدا کردید، میتوانید او را به عنوان یک مشاور رسمی به کار بگیرید. اگر او نسبت به تیم تعهد کافی دارد میتوانید او را در موفقیت خود شریک کنید.
از چندین نفر مشاوره بگیرید. در مورد یک مسئله استراتژیک حساس بهتر است نظر هر چند نفری را که میتوانید بپرسید. اگر بین پاسخها اختلافی وجود داشت، از فرد بپرسید چرا فکر میکند پاسخ دیگری اشتباه است. از آنها همچنین بپرسید چگونه ممکن است نظر خود آنها اشتباه باشد. مراقب افرادی باشید که اصرار دارند پاسخ آنها قطعاً درست است، به خصوص زمانی که سؤال شما واقعاً تنها یک جواب خوب ندارد. اینچنین افرادی یا سادهلوح هستند یا از خود مطمئن نیستند.
در نهایت، ابزارهایی را که از قبل خودتان در اختیار دارید فراموش نکنید. راهاندازی یک کسبوکار میتواند دلهرهآور باشد و گاهی افراد بسیار باهوشی که میتوانستهاند از عقل سلیم خود برای رسیدن به جواب مناسب بهره بگیرند از افراد نامناسبی مشاوره میخواهند، فقط به این دلیل که فکر میکنند نیاز دارند این کار را بکنند. به عقل و شعور خود اعتماد کنید و در برابر هر توصیهای مقداری شک و تردید سازنده داشته باشید.